1-5. پرسش های پژوهش…. 11
1-6. فرضیه های پژوهش…. 12
1-7. تعاریف عملیاتی متغیرها 12
فصل دوم: ادبیات و پیشینه پژوهش…. 14
2-1 .موضعگیری های نظری پیرامون اضطراب کودکان.. 15
2-1-1. ماهیت و تعریف اضطراب… 15
2-1-2. اختلالات اضطرابی در کودکان.. 17
2-1-3. شیوع اختلالات اضطرابی در کودکان.. 19
2-1-4. نظریههای روانشناختی پیرامون اضطراب کودکی 20
2-1-4-1. دیدگاه روانکاوی.. 20
2-1-4-2. دیدگاه رفتاری.. 22
2-1-4-3. دیدگاه شناختی.. 23
2-1-4-4. دیدگاه بین فردی.. 23
2-2. موضعگیریهای نظری درخصوص افسردگی کودکان. 25
2-2-1. تعریف افسردگی.. 26
2-2-2. علائم و نشانههای بالینی افسردگی 28
2-2-3. همهگیرشناسی و سیر افسردگی.. 28
2-2-4. نظریههای افسردگی.. 31
2-2-4-1. نظریههای زیست شیمیایی افسردگی.. 31
2-2-4-2. نظریههای روانكاوی افسردگی.. 32
2-2-4-3. نظریههای یادگیری افسردگی.. 33
2-2-4-4. نظریههای شناختی افسردگی.. 33
2-2-5. شکلگیری افسردگی در کودکان 36
2-2-6. پدیدارشناسی افسردگی کودکان. 37
2-2-6-1. نشانههای وابسته به افسردگی.. 37
2-2-6-2. نشانههای وابسته به رنج افسردهوار. 37
2-2-6-3. نشانههای دفاعی علیه افسردگی.. 45
2-2-6-4. رفتارهای معادل افسردگی.. 47
2-3. موضعگیری نظری درخصوص خودکارآمدی والدینی.. 49
2-3-1. تعریف خودکارآمدی والدینی.. 49
2-3-2. نقش خودکارآمدی والدینی.. 52
2-3-3. عوامل موثر بر خودکارآمدی والدینی.. 54
2-3-3-1. وضعیت اجتماعی- اقتصادی.. 59
2-3-3-2. خصوصیات والدین.. 62
2-3-3-3. خصوصیات کودک…. 62
2-4. موضعگیری نظری درخصوص آموزش تعامل والد- كودك…. 65
2-4-1. ماهیت و نقش تعامل والد – کودک…. 65
2-4-2. نظریههای مختلف پیرامون تعامل والد – کودک…. 54
2-4-2-1. نظریه اریكسون.. 59
2-4-2-2. نظریه راجرز. 62
2-4-2-3. نظریه فروید. 62
2-4-3. درمان تعامل والد- فرزند بر اساس رویکرد تحولی- تفاوتهای فردی مبتنی بر ارتباط.. 65
2-4-3-1. رشد هیجانی کارکردی (D) 65
2-4-3-2. تفاوت های فردی (I). 79
2-4-3-3. روابط و تعاملات ®. 81
2-4-4. درمان مبتنی بر تعامل والد- کودک…. 81
2-4-5. درمان تعامل والد- کودک برای کودکان دارای اختلالات اضطرابی.. 90
۲-5. موضعگیریهای نظری پیرامون بازی درمانی.. 92
2-5-1. تعریف بازی.. 95
۲-5-2. کاربردهای مختلف بازی در درمان کودکان.. 73
۲-5-2-1. افزایش درک تشخیصی.. 74
۲-5-2-2. خلق اتحاد درمانی.. 74
۲-5-2-3. تسهیل بیان کلامی و برون ریزی تنش و مطالب ناهشیار. 78
۲-5-2-4. اهمیت تکاملی بازی.. 79
۲-5-2-5. ورود به دنیای کودک از طریق تجربیات بازی.. 81
۲-5-3. تعریف بازی درمانی.. 81
۲-5-4. تجربه کودک در بازی درمانی.. 90
2-5-5. اهمیت بازی درمانی.. 92
۲-5-5-1. نقش بازی در رشد شناختی کودکان.. 95
۲-5-5-2. ارزش درمانی بازی.. 103
۲-5-5-3. نقش بازی در رشد جسمانی.. 104
۲-5-5-4. نقش بازی در رشد روانی- اجتماعی و ارتباط با همسالان.. 117
2-6. یافتههای پژوهشی در خصوص موضوع تحقیق.. 118
فصل سوم: روش تحقیق.. 119
3-1. طرح پژوهش…. 127
3-2. جامعه. 119
3-3. حجم نمونه. 127
3-4. روش نمونهگیری.. 139
3-5. ابزار تحقیق.. 119
2- مقیاس افسردگی کودکان.. 127
3- مقیاس خودکارآمدی والدینی.. 139
3-6. روش اجرای تحقیق.. 119
3-7. روش تجزیه و تحلیل دادهها 127
3-8. ملاحظات اخلاقی.. 139
فصل چهارم: یافته های آماری تحقیق.. 119
4-1. مقدمه. 120
4-2. بررسی جمعیت شناختی.. 139
4-3. بررسی توصیفی اطلاعات… 119
4-4. تجزیه و تحلیل استنباطی دادهها 127
فصل پنجم : بحث و نتیجه گیری.. 119
5-1. بحث و نتیجهگیری.. 127
5-2. جمع بندی نهایی.. 119
5-3. محدودیت های پژوهش…. 127
5-4. پیشنهادهای پژوهش…. 139
منابع 119
چكیده انگلیسی.. 139
مقدمه
توجه به وضعیت سلامت جسمی، روانی، اجتماعی، فرهنگی و علایق کودکان و فراهم آوردن زمینه لازم برای تحقق یک زندگی پویا و سالم برای آنها، ضامن سلامتی جامعه برای سالهای آینده به شمار می رود. کودکان از اقشار مستعد جامعه و سازندگان آینده کشور خویش میباشند و سطح سلامت آنها تأثیر بسزایی در یادگیری و افزایش آگاهی علمی و موفقیتهای تحصیلی شان در آینده خواهد داشت. بنابراین امروزه تلاش در جهت شناخت آسیبشناسی روانی در کودکان به عنوان یک هدف ویژه برای بهبود جامعه به شمار میرود (چراغ ملایی، خسروی و بنی جمال،1389).
دوران کودکی به خاطر نقش و اهمیتی که در زندگی انسان دارد، در هر زمان مورد توجه دانشمندان، روانشناسان و نویسندگان آن عصر بوده است. روانشناسان مختلف نحوهگذران این دوران را تعیین کننده زندگی روانشناختی فرد در بزرگسالی دانستهاند. همه این اشارات و توجهات نشان دهنده اهمیتی است که این دوره از زندگی میتواند داشته باشد. این دوره را همچنین میتوان مرحله مهمی در اکتساب رشد روانی- اجتماعی تلقی کرد (رابین و کاپلان[1]،2010).
یکی از مشکلات عمده که تاثیر بازدارنده و مهمی بر کارآمدی و پویایی کودکان دارد و از شکلگیری سالم هویت و نیز شکوفایی استعدادها و قوای فکری و عاطفی در آنان جلوگیری میکند، بروز علائم آسیب شناسی روانی از قبیل اضطراب و افسردگی است. از مهمترین موانع سازگاری کودکان با محیط های اجتماعی از قبیل مدرسه و همسالان، علائم اضطراب و افسردگی میباشد. در سی سال گذشته به علائم آسیب شناسی روانی کودک به عنوان یک مسئله خیلی مهم و مورد علاقه توجه شدهاست و پژوهشهای گستردهای در جهت درک این پدیده، عوامل موثر بر آن و مداخلات مفید برای کاهش آن انجام شده است (کویدمیر و دمیر[2]،2008). علائم اضطراب و افسردگی از مشکلاتی هستند که کودکان زیادی از آن رنج میبرند و به مشکلاتی از قبیل افت تحصیلی و ناتوانی در استفاده از تواناییهای بالقوه کودک منجر میشوند (منتظرغیب و قدسی،1388).
با توجه به آثار نامطلوب اضطراب و افسردگی بر جنبههای مختلف سلامت و رشد روانی کودکان، بررسی مداخلات تاثیر گذار بر این متغیرها از اهمیت بسزایی برخوردار است. لذا محقق در تحقیق حاضر بر آن شد تا به بررسی و مقایسه اثربخشی درمان مبتنی بر تعامل والد- كودك و بازیدرمانی کودک محور بر علائم اختلالات اضطرابی و افسردگی کودکان دبستانی و خودکارآمدی والدین آنها بپردازد.
1-2. بیان مسئله
از دیدگاه بسیاری از پایهگذاران علم روانشناسی، دوران کودکی، دوران سرنوشت سازی است که نحوه گذران آن، تعیینکننده چگونگی زندگی بزرگسالی بشر است. بااینوجود تا چندی پیش به مشکلات روانشناختی کودکان اهمیت لازم داده نمیشد و مباحث آسیبشناسی روانی بیشتر حول محور بزرگسالان قدم برمیداشت؛ اما امروزه ثابت شده است که در دوران کودکی نیز انسان استعداد زیادی برای ابتلا به انواع بیماریهای روانی دارد. یکی از مشکلات روانشناختی گریبانگیر کودکان، اضطراب[3] است. اضطراب یکی از شایعترین اختلالات در میان کودکان است (لوبی[4]،2013).
در دورههایی از رشد تقریباً همه كودكان وقتی از مراقبان اصلی خود دور میشوند و یا در محیطی جدید و ناآشنا قرار میگیرند، اضطراب را تجربه میكنند. در حقیقت بروز گونههای خاصی از اضطراب، مانند اضطراب جدایی در سالهای نوپایی كودك (18 تا 24 ماهگی) از دیدگاه رشدی امری عادی است؛ نوپایان اغلب در لحظههای جدایی از والدین گریه میکنند، به آنها میچسبند و قشقرق راه میاندازد (عباسی و همکاران،1389)؛ اما علائم اضطراب در برخی کودکان در مراحل بعدی رشدی بهصورت نابهنجار ادامه مییابد و عملکرد روانی- اجتماعی آنها را مختل میکند. در چنین مواقعی باید علائم را با دقت بیشتری مورد بررسی قرار داد و آنها را در طبقات تشخیصی اختلالات اضطرابی گنجاند (انجمن روانپزشکی امریكا[5]، 2013).
اضطراب در کودکان حالتی است كه با احساس وحشت مشخص میشود و با علائم جسمی كه بیانگر افزایش فعالیت دستگاه عصبی خودمختار است، همراه است. اضطراب بر عملكرد جسمانی و شناختی اثرگذار است و موجب تحریفهای ادراكی میشود (سادوک و سادوک،1391). اضطراب معمولاً بهعنوان احساس پراکنده و مبهم و نامطبوع ترس و تشویش تعریف میشود. کودک مضطرب خصوصاً در مورد خطرات ناشناخته بسیار نگران است و ترکیبی از این علائم را نشان میدهد: طپش قلب، تنگی نفس، شبادراری، جویدن ناخن، اسهال، بیاشتهایی، سستی، سرگیجه، تعریق، بیخوابی، تکرار ادرار و لرزش بدنی (رومر و اورسیلو،2002 ). اضطراب یک حالت خلقی منفی است که با علائم جسمی مانند تنش عضلانی و اندیشناکی[6] نسبت به آینده مشخص میشود (بارلو، 2007). اضطراب یک علامت هشداردهنده است که خبر از خطری قریبالوقوع میدهد و شخص را برای مقابله آماده میسازد. ترس که یک علامت هشداردهنده مشابه است، از اضطراب با خصوصیات زیر تفکیک میشود: ترس واکنش به تهدیدی معلوم، خارجی و از نظر منشأ بدون تعارض است، اما اضطراب واکنش در مقابل خطری نامعلوم، درونی، مبهم و از نظر منشأ همراه با تعارض است (سادوک و سادوک، 1390).
تحقیقاتی که در زمینه اضطراب کودکان انجام شده است، نرخ شیوع این اختلال در کودکی را 5/13 درصد گزارش نمودهاند (سادوک و سادوک،1391). پژوهشهای مرتبط با علائم اضطراب کودکان در دو مسیر به انجام رسیدهاند. یک دسته از این پژوهشها به بررسی عوامل تأثیرگذار بر شکلگیری اضطراب کودکان پرداختهاند و دسته دیگر تأثیرات علائم اضطرابی را بر رشد روانی- اجتماعی کودکان موردتوجه قرار دادهاند. پژوهشهایی که به بررسی عوامل تأثیرگذار در ایجاد علائم اضطرابی کودکان پرداختهاند، از یکسو این اختلالها را نوعی واکنش کودک نسبت به نابسامانیهای خانوادگی دانستهاند (شنیدر[7] و همکاران، 2011) و از سوی دیگر، به محرکهای محیطی نامناسب مانند عدم پذیرش کودک، عدم محبت و حمایت کافی از طرف والدین، افراط در محبت، نابسامانی در خانواده، عدم مراقبت و دلسوزیهای مادر، دلبستگی ناایمن در دوران کودکی و استرس والدین نسبت دادهاند (پاندینا[8]، بیلدر[9] و کیت[10]، 2007). همچنین، نبود تعامل مناسب بین کودک و والدین، محرومیت هیجانی در دوران کودکی، نبود تکیهگاهی که نیازهای مراقبتی و رشدی کودک را برآورده سازد، والدین غیر پاسخگو، اعتماد کم و فاصله زیاد بین والدین و فرزند، نبود همدردی مشترک در مسائل استرسزا، در سوق دادن کودکان به سمت علائم اضطراب از نقش تعیین کننده و انکارناپذیری برخوردارند (پری[11]، 2007).
تحقیقاتی که به بررسی تأثیرات اضطراب بر رشد روانی- اجتماعی کودکان پرداختهاند، حاکی از این هستند که اضطراب نهتنها در زمان بروز باعث ایجاد مشکلاتی در تجربه استقلال کودک در محیطهای بازی و تحصیلی میگردد، بلکه شکلگیری مهارتهای اجتماعی که اساس پیشرفت تحصیلی و شغلی او در آینده هستند را با مانع مواجه میسازد. این تحقیقات نشان داده است که کودکان مبتلا به اضطراب در بزرگسالی نسبت به کودکانی که اضطراب را نشان ندادهاند، وضعیت روانشناختی نامناسبتری دارند و بیماریهای روانی بیشتری را گزارش میکنند (پترسون و کارتر[12]،2007؛ نقل از کندال،2013).
بخشی از مطالعاتی که در رابطه با تأثیرات بلندمدت اضطراب کودکان انجام شده است، نشان دادهاند که تجربه اضطراب در دوره کودکی، مشکلاتی را برای افراد ایجاد میکند که علاوه بر ناراحتیهای شخصی، ممکن است بر چگونگی پیشرفت تحصیلی و اجتماعی آنها در دوره نوجوانی و بزرگسالی نیز، تأثیرات منفی داشته باشد (فینوکان و مرکر،2006). از سوی دیگر، تحقیقات طولی مختلف حاکی از این است که تجربه نشانگان اضطراب در دوران کودکی، پیشایند گرایش به مصرف مواد مخدر و دیگر اختلالات روانی است و درصورتیکه فرایند درمان اضطراب به درستی انجام نگیرد، افت شدید سازگاری اجتماعی پیشبینی میشود (زولونسکی و همکاران،2006).
بر اساس گزارش لاست[13] (2006؛ نقل از کندال،2013) سهچهارم كودكانی كه از مدرسه گریزانند مبتلا به اختلال اضطراب میباشند و در صورت عدم اقدام بهموقع برای درمان ممكن است این كودكان بهطور ثانوی دچار اختلالات روانی شدید شوند. اختلالات اضطرابی به نظر میرسد چنانچه درمان نشود دارای سیری مزمن خواهد بود (لوینسون، هولمدنوما، اسمال، سیلی و جوینر[14]، 2008؛ نقل از کندال،2013)؛ بنابراین با توجه به تأثیرات منفی اضطراب بر جنبههای مختلف زندگی روانشناختی کودکان، پرداختن به آن و شناسایی مداخلات تأثیرگذار بر آن از اهمیت بسزایی برخوردار است.
از نشانگان آسیبشناسی روانی که در میان کودکان مبتلا به اضطراب بهوفور مشاهده میشود و در اکثر موارد با اختلالات اضطرابی همبودی دارد، افسردگی است. افسردگی، اختلالی است كه خصوصیت اول و عمده آن تغییر خلق است و شامل یك احساس غمگینی است كه از یك ناامیدی خفیف تا احساسات یأس شدید ممكن است نوسان داشته باشد. این تغییر خلق نسبتاً ثابت و برای روزها، هفتهها ماهها و یا سالها ادامه دارد و برای این تغییر خلق تغییرات مشخصی در رفتار، نگرش، تفكر، کارایی، اعمال بدنی وجود دارد. افسردگی از تواناییهای زیستی، جسمانی، فعالیت و اراده شخص میكاهد و با پیش آوردن اختلالهای ذهنی اعتمادبهنفس او را متزلزل میكند. در کودک بهنجار افسردگی شدید تنها در پی یك عام اندوهبار مانند از دست دادن یكی از عزیزان یا شكست در یكی از جنبههای زندگی و یا ناامیدی بروز میكند. زمانی میتوان افسردگی را بیماری دانست كه از نظر شدت و مدت با عامل اندوهبار پیشآمده در زندگی کودک تناسبی نداشته باشد (سادوک و سادوک،1391).
افسردگی یکی از شایعترین مشکلات حیطه سلامت روان در جهان و علائم افسرده ساز رایجترین شکایات کودکان و نوجوانان است. میزان شیوع افسردگی در طی عمر برای نوجوانان در سراسر دنیا 14 درصد تخمین زده شده است، اما میزان شیوع افسردگی کودکی و نوجوانی در ایران بهطور دقیق مشخص نیست و علت آن عدم انجام یک تحقیق کامل و مبتنی بر نمونهگیری صحیح در کل کشور است. این میزان در تحقیقات مختلف و بر مبنای پرسشنامههای مختلف محقق ساخته، پرسشنامه افسردگی بک و پرسشنامه افسردگی کودکان کواکس (CDI) بین 10 تا 30 درصد برآورد شده است (بانکی، امیری و اسعدی،1388). با توجه به شیوع گسترده افسردگی در کودکان و نوجوانان، گاهی اوقات از آن بهعنوان بیماری سرماخوردگی در میان اختلالات روانپزشکی کودکان یاد میشود (استافر،2000). به دلیل اینکه تقریباً دوسوم کودکان افسرده به بزرگسالان مبتلا به افسردگی اساسی تبدیل میشوند و 10 تا 15 درصد آنها از این طریق به زندگی خود خاتمه میدهند، پرداختن به اختلال افسردگی در کودکان و شناسایی روشهای درمانی اثربخش بر کاهش آن از اهمیت بسزایی برخوردار است (سگال، ویلیامز و تیزدل، 2002).
از دیگر عواملی که تأثیر قابلملاحظهای بر شکلگیری اختلالات اضطرابی در کودکان دارد، ویژگیهای روانشناختی والدین آنها علیالخصوص خودکارآمدی است. بسیاری از رفتارهای انسان با سازوکارهای نفوذ بر خود، برانگیخته و كنترل میشوند. در میان مكانیسمهای نفوذ برخود، هیچکدام مهمتر و فراگیرتر از باور به خود كارآمدی شخصی نیست. اگر فردی باور داشته باشد كه نمیتواند نتایج مورد انتظار را به دست آورد و یا به این باور برسد كه نمیتواند مانع رفتارهای غیرقابلقبول شود، انگیزه او برای انجام كار كم خواهد شد. اگرچه عوامل دیگری وجود دارند كه بهعنوان برانگیزندههای رفتار انسان عمل میکنند، اما همه آنها تابع باور فرد هستند. خودكارآمدی، توان سازندهای است كه بدان وسیله، مهارتهای شناختی، اجتماعی، عاطفی و رفتاری انسان برای تحقق اهداف مختلف، بهگونهای اثربخش ساماندهی میشود (بندورا،2006). خودكارآمدی به داشتن مهارت یا مهارتها مربوط نمیشود، بلكه به داشتن باور به توانایی انجام كار در موقعیتهای مختلف، اشاره دارد. خودکارآمدی عبارت است از باور فرد، در این خصوص که توانایی انجام تکالیف را دارد یا خیر. خودکارآمدی بر روشن شدن لیاقت و قابلیت فرد، برای کنار آمدن مؤثر با بسیاری از موقعیتهای تنشزا مبتنی است (شوارزر و لوزیسیزک، 2005) و دربرگیرنده احساس خوشایند فرد در انجام تکالیف است که بهطور فراگیری با انگیزش و انجام موفقیتآمیز تکالیف در تمامی انسانها مرتبط است (سالیوان و مالیک،2000).
بهطور خاص خودکارآمدی والدین تأثیر گستردهای بر کیفیت ارتباط والد با فرزندش دارد (کلارک،2007). خودکارآمدی والدینی به میزان صلاحیت و شایستگیای گفته میشود که والدین در مدیریت مشکلات فرزندشان احساس میکنند (ماش[15] و جانستون[16]،2005). والدین بهمنظور احساس خودکارآمدی نیازمند دانش و اطلاعات در زمینه تکنیکهای مؤثر مراقبت از کودک هستند. آنها بایستی به تواناییهای خود اعتماد کرده و مطمئن باشند که عملکردشان تأثیر مثبتی بر رفتارهای کودک میگذارد (کولمن[17] و کاراکر[18]،2003؛ تتی[19] و گلفند[20]،2007). خودکارآمدی والدینی یک ساختار شناختی مهم در ارتباط با عملکرد والدین است. خودکارآمدی والدینی به ارزیابی والدین نسبت به توانایی خود در ایفای موفقیتآمیز نقش والدگری اطلاق میشود؛ بنابراین افرادی که به تواناییها و مهارتهای خود در نقش والدگری اعتماد داشته باشند، خودکارآمدی بالاتری را احساس میکنند (جونز[21] و پرینز[22]،2005).
خودکارآمدی والدینی تأثیر به سزایی بر نحوه تعاملات والد- کودک و کیفیت والدگری دارد. بر این اساس والدینی که خودکارآمدی بالاتری دارند، گرایش بیشتری به استفاده از روشهای مثبت والدگری مثل پاسخگو بودن، حساس بودن، گرمی، تحریککنندگی، استفاده از سبکهای کارآمد سازگاری و مراقبت بدون تنبیه دارند. برعکس والدینی که خودکارآمدی پایینتری دارند، گرایش به استفاده از شیوههای خشن، تهدیدآمیز، پرخاشگرانه و استفاده از سبکهای ناکارآمد سازگاری دارند (سندرس[23] و وولی[24]،2005؛ کولمن و کاراکر،2003).
در زمینه مداخلات درمانی بهمنظور بهبود وضعیت روانشناختی کودکان مبتلا به اختلالات اضطرابی مداخلات متنوعی صورت گرفته است. درمانهای رایج اضطراب کودکان بهطور عمده بر شیوههای شناختی- رفتاری تمرکز داشتهاند. این درمانها در كاهش اضطراب کودکان مؤثر بوده است و تغییرات حاكی از آن، در دورههای پیگیری بالای دو سال نیز حفظ شده است (میچایلیزن و کندال[25]،2012). با این وجود درمانهای شناختی- رفتاری که فقط بر روی کودک متمرکز بودهاند، در بعضی اختلالات کودکان که در رابطه با تعاملات اجتماعی کودک شکل میگیرد، مانند اختلالات اضطرابی، اثربخشی باکفایتی ندارند. ازآنجاییکه تحقیقات نشان داده است كه بهبود عملكرد اعضای خانواده و افزایش تعاملات مثبت والد-كودك میتواند در پیشگیری یا رشد اختلالات اضطرابی در كودكان مفید باشد، درمانهای شناختی- رفتاری به سمتی پیش رفتهاند که والدین را در فرایند درمان درگیر سازند (مک کناچی و همکاران، 2007؛ نقل از کندال،2013).
در حیطه رواندرمانی کودکان تلاشهای گستردهای بهمنظور درگیر ساختن والدین در فرایند درمان کودکان مبتلا به اختلالات اضطرابی انجام شده و به ثبت رسیده است. یکی از این مداخلات که از پیشینه نظری و پژوهشی گستردهای برخوردار است درمان مبتنی بر تعامل والد- کودک[26] است. درمان مبتنی بر تعامل والد- کودک، روشی است که به یاری والدین میپردازد تا رابطهشان را با کودکان مشکلدار بهبود بخشند تا بتوانند مسائلشان را حل کنند (کندی[27] و همکاران،2014). درمان مبتنی بر تعامل والد- کودک، یک رویکرد درمانی است که تکنیکهای رفتاری و سنتی را در درمان مشکلات رفتاری کودکان، یکپارچه میکند. درمان مبتنی بر تعامل والد- کودک، درمانی است که از لحاظ تجربی مورد حمایت بوده و برای درمان اختلالات رفتاری در کودکان و خانوادههایشان طراحی شده است. هدف از ایجاد درمان مبتنی بر تعامل والد- کودک این بود که از سوء رفتاری که والدین با فرزندانشان دارند، جلوگیری به عمل آید (کندی و همکاران،2014).
درمان مبتنی بر تعامل والد- کودک به والدین کمک میکند تا با کودکانشان روابطی گرم و پاسخگرانه برقرار سازند و رفتارهای کودک را بهطور مؤثرتری مدیریت نمایند. درمان مبتنی بر تعامل والد- کودک بر این فرض استوار است که بهبود تعامل والد- کودک منجر به بهبود عملکرد خانواده و کودک خواهد شد (انتن و گولان،2009). تحقیقات نشان داده مادرانی كه سطوح بالایی از اضطراب دارند گرایش دارند كه از كودكانشان بیشازاندازه حمایت كنند، گرمی كمتری به كودك ابراز میكنند و به وی خودمختاری و استقلال كمتری دهند (بایر، سانسون و همفیل[28]، 2006؛ نقل از کندی،2014). با توجه به اینكه عواملی از قبیل حمایت بیشازحد والدین باعث میشود ترس حضور در موقعیتهای جدید در دل فرزندان به وجود آید، كودكان چنین والدینی فاقد تعاملات اجتماعی میشوند؛ چون نمیدانند در جمع چه باید بكنند، لذا ترجیح میدهند در گوشهای تنها و ساكت بنشینند. همچنین والدینی كه مرتب دربارهی نظرات دیگران راجع به كودك خود صحبت میكنند، ترس از ابراز وجود را در دل فرزندانشان به وجود میآورند. بنابراین بازسازی و بهبود اینگونه رفتارهای والدین در تعامل صحیح والد- كودك میتواند نقش مهمی در کاهش اضطراب كودك داشته باشد.
از مداخلات دیگری که اثربخشی آن در زمینه اختلالات اضطرابی کودکان از حمایت نظری و پژوهشی گستردهای برخوردار است، بازیدرمانی است. بازیدرمانی، روشی است که به یاری کودکان مبتلا به اختلالات روانی میپردازد تا بتوانند مسائلشان را حل کنند و درعینحال نشاندهنده این واقعیت است که بازی برای کودک همانند یک وسیله طبیعی است، با این هدف که او بتواند ویژگیهای درون خود را از طریق بازی بروز دهد و آنها را به نمایش بگذارد، همانند آنگونه از درمانهایی که بزرگسالان از طریق آن با سخن گفتن مشکلات روانی خود را بیان میکنند (ری،2008). بازیدرمانی روشی درمانی است که از رابطه متقابل و سالم بین والدین و فرزند الگوبرداری شده است. لون فلد (2003) معتقد است نقش اساسی بازی آن است که کودک را از مرحله عدم بلوغ هیجانی به بلوغ هیجانی رهنمون میسازد. هدف متخصصینی که با کودکان کار میکنند، این است که رشد کودک را سرعت بخشند و بازیدرمانی یکی از راههای مؤثر برای بهبود رشد کودک است (نقل از براتون و همکاران،2005).
بازی مهمترین شکل فعالیت در سنین کودکی است که میتواند بر کل شخصیت کودک و رشد و شکوفایی او در تمام زمینههای آن اعم از اجتماعی، عقلانی، اخلاقی و … مؤثر باشد (لندرث،2002). کودکانی که در بازی پرورش کافی یافته باشند، قطعاً بیشتر قادر خواهند بود که در جهان پرهیاهوی امروز از نیروی تفکر بهتری برخوردار شوند (باگرلی و جنکینس،2009). پژوهشها نشان دادهاند که درمان غیر دارویی اختلالات اضطرابی همچون رواندرمانی با استفاده از شیوههای بازیدرمانی برای درصد قابلملاحظهای از کودکان، نتیجهبخش بوده است. هرگاه زبان کلامی برای ابراز افکار و احساسات کودکان کفایت نکند، درمانگران از بازیدرمانی برای کمک به کودکان
برای ابراز آنچه آنها را مضطرب کرده است، استفاده میکنند (پاون و همکاران،2008). رابطه حسنهای که بین درمانگر و کودک در طول جلسههای بازیدرمانی شکل میگیرد، تجربه مهمی را که برای درمان لازم است فراهم میآورد. در بازیدرمانی اسباببازیها مثل کلمات کودک و بازی، زبان کودک است (لندرث،2002)
تعداد صفحه :143
قیمت :37500 تومان
بلافاصله پس از پرداخت ، لینک دانلود فایل در اختیار شما قرار می گیرد
و در ضمن فایل خریداری شده به ایمیل شما ارسال می شود.
پشتیبانی سایت serderehi@gmail.com
مقایسه اثربخشی درمان شناختی رفتاری وآرام سازی عضلانی در كاهش اضطراب
تابستان1393
برای رعایت حریم خصوصی نام نگارنده و استاد راهنما در سایت درج نمی شود
(در فایل دانلودی نام نویسنده و استاد راهنما موجود است)
تکه هایی از متن پایان نامه به عنوان نمونه :
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
مقدمه صفحه 3
فصل اول:كلیات
چكیده صفحه 5
بیان مسأله ” 5
اهمیت و ضرورت مسأله ” 7
اهداف تحقیق ” 7
فرضیه ها ” 8
تعاریف ” 8
فصل دوم : پیشینه پژوهش
آسیب شناسی اضطراب صفحه 11
علائم اضطراب ” 12
اهمیت و ضرورت ارزشیابی ” 13
فرایند یادگیری و امتحان ” 14
اضطراب امتحان ” 15
علائم و نشانه های اضطراب ” 17
درمان اضطراب ” 17
آرامسازی عضلانی ” 18
انواع آرامسازی ” 20
فنون آرام سازی ” 23
شیوه اجرای جلسه درمان ” 24
مطلب دیگر :
آموزش كاربرد اختصاصی آرامش ” 28
اثر بخشی آرام سازی صفحه 28
درمان شناختی رفتاری ” 31
انواع روش های شناخت درمانی ” 32
آموزش مصون سازی در مقابل استرس ” 37
شناخت درمانی تی بك ” 38
تحریف های شناختی ” 41
اهداف درمان ” 43
ارزیابی در شناخت درمانی ” 44
روش اجرای جلسات درمان شناختی ” 44
تشخیص افكار منفی ” 45
چالش كلامی با افكار خودآیند ” 47
پیشینه ی پژوهشی ” 49
فصل سوم : روش پژوهش
روش پژوهش صفحه 61
معرفی و تعریف عملیاتی متغیرها ” 61
جامعه آماری ” 61
نمونه ،روش و ابزار های نمونه گیری ” 61
اعتبار و روایی ابزار های مورد نظر ” 62
فصل چهارم : یافته های پژوهش
داده های آمار توصیفی صفحه 72
داده های آمار استنباطی ” 77
فصل پنجم : بحث و نتیجه گیری
بحث و نتیجه گیری صفحه 81
محدودیت های پژوهش ” 82
پیشنهادها ” 83
منابع ” 84
مقدمه
امروزه جهش صنعتی جوامع و به تبع آن تخصصی شدن علوم و فنون می طلبد كه افراد جهت كسب تخصص در علوم و رشته های تحصیلی ، وارد دانشگاه شوند و با توجه به انبوه جمعیت نوجوان در كشور ما ، ادامه تحصیل در دانشگاه ها به آرزوی بیشتر دانش آموزان و خانواده های آن تبدیل شده است. حال بدیهی است در میان این همه داوطلب كنكور ،هر ساله با توجه به ظرفیت محدود دانشگاه ها عده كمی می توانند از سد كنكور گذشته و وارد دانشگاه شوند . خود این شرایط و انتظارات جمعیِ والدین و جامعه سبب شده كه هر ساله خبر برگزاری كنكور، حتی به تیتر اول رسانه های كشور در آید. طبیعی است در چنین فضایی هر مدرسه و خانواده ای بر آن است دانش آموز و فرزند خود را آماده روانه این آزمون كند . تعداد و رشد قارچ گونه مؤسسات آموزشی آزاد از این حكایت دارد كه این آمادگی از منظر دانش آموز و اولیا ی مدرسه به انباشت و یادگیری مطالب درسی تعبیر شده و به شرایطی كه دانش آموز در آن اطلاعات و دانش های خود را انتقال می دهد كمتر توجه شده و خود همین مسأله سبب شده بسیاری از داوطلبان شرایط روانی لازم جهت شركت در آزمون را در خود مهیا نكنند و از این سبب نتوانند آنطور كه باید مطالب آموخته شده را به پاسخ نامه انتقال دهند.
در این پژوهش ، تلاش شده موضوع اضطراب به عنوان یكی از پارامترهای مهم در فرایند برگزاری آزمون ها مورد توجه قرار گیرد وتأثیر آرام سازی عضلانی و درمان شناختی رفتاری بر كاهش اضطراب امتحان دانش آموزان پیش دانشگاهی بررسی گردد. به عبارتی سعی شده كارایی این دو روش درمانی در كاهش اضطراب امتحان دانش آموزان در یك جامعه آماری در شهر كرمانشاه بررسی و مورد مقایسه گردد. البته در این میان تفاوت های جنسی به عنوان متغیر تعدیلگر نیز لحاظ شده است . امید آنكه این پژوهش به عنوان یك گام كوچك در عرصه ای بزرگ ومهم ، مورد قبول اساتید محترم وصاحب نظران واقع گردد .
چكیده
هدف از اجرای این تحقیق بررسی مقایسه كارایی دو روش درمانی درمان شناختی رفتاری و آرام سازی عضلانی در كاهش اضطراب امتحان بود . نمونه تعداد 90 نفر از دانش آموزان دختر و پسر بودند كه از میان افراد دارای اضطراب بالا به شیوه ی نمونه گیری تصادفی انتخاب و در 6 گروه 15 نفری قرار داده شدند. برای سنجش اضطراب ، آزمون اضطراب امتحان قاسم زاده(1375) استفاده گردید.
نتایج نشان داد: تفاوت تأثیر درمان شناختی رفتاری و آرامش عضلانی در کاهش اضطراب امتحان دانش آموزان معنادار نمی باشد . اما میزان اضطراب آزمودنی های شرکت کننده در هر کدام از روش های درمانی مذکور به تنهایی در مقایسه با گروه گواه ،كاهش معناداری را نشان می دهد. همچنین آزمون تحلیل دو عاملی فرضیه ی اثر متقابل جنسیت و روش های درمانی را تایید نكرد.
واژه های كلیدی: درمان شناختی رفتاری ، آرام سازی عضلانی
بیان مسأله
در حالیكه تدریس و یادگیری مطالب آموزشی به عنوان عوامل پیش برنده یا بازدارنده دانش آموزان در میدان فعالیت و آزمون های آموزشی مورد توجه والدین ، معلمان و پژوهشگران هست ، با این وجود تغییر حالت های روانی و برانگیختگی آشكار فراگیران در مقابله با وضعیت خاص بعضی از آزمون ها كمتر مورد توجه بوده است .
پژوهش های مختلفی در سطوح جهانی به بررسی اضطراب امتحان پرداختند . كسیدی و جانسون[1] ( 2002 ) در پژوهشی كه به بررسی اضطراب امتحان [2] در میان دانش آموزان پرداختند ، دریافتند كه سطوح بالای «اضطراب امتحان » به طور معنی داری با نمرات پایین در درس امتحانی رابطه داشتند . همچنین نتایج این مطالعه نشان می دهد كه بین سطوح متعادل برانگیختگی هیجانی با نمرات بالا در آزمون رابطه وجود دارد .
در پژوهشی دیگر در همین راستا یونسوك هونگ [3] ( 2003 ) به بررسی اثرات زمانی ، اضطراب امتحان ، تصور دشواری آزمون و عملكرد امتحانی در میان دانشجویان لیسانس پرداخت . او بیانمی دارد : تصور دانشجویان از دشواری آزمون در برانگیختگی نگرانی و تهییج پذیری آنها اثر مستقیم دارد . نتایج این مطالعه حاكی است نگرانی آزمودنی ها از دشواری آزمون نسبت به دشواری واقعی آزمون اثر بیشتری بر عملكرد آنها دارد . به عبارتی نگرانی آنها از دشواری آزمون، سبب اضطراب در آنان خواهد شد .
در واقع اضطراب امتحان به عنوان مشكلی خوش خیم در میان بیشتر افراد شایع است اما این مشكل مواقعی كه سطوح بالای استرس و شكست تحصیلی در میان باشد ، به طور جدی مشكل آفرین خواهد شد . واچلكا و كاتز[4]( 2003 ) در پژوهشی با عنوان « كاهش اضطراب و بهبود خودپنداره[5] تحصیلی در میان دانش آموزان دبیرستانی و دانشجویان » اظهار می دارند : 80 درصد آزمودنی های گروه آزمایش كه از درمان آرام سازی عضلانی پیشرو ، بهره بردند ، نسبت به گروه گواه ( كنترل ) بهبود چشمگیری را نشان دادند . این گروه نسبت به گروه گواه ،كاهش معناداری را در اضطراب امتحان نشان داده و نمرات آنها درخودپنداره تحصیلی بطور قابل ملاحظه ای فزونیگرفت. همچنین در ایران صبحی قراملكی ( 1385 ) به بررسی اثربخشی شناخت درمانی و آموزش مهارت های مطالعه در كاهش اضطراب امتحان و افزایش عملكرد تحصیلی پرداخت كه نتایج حاكی است اضطراب امتحان در گروه های شناخت درمانی و آموزش مهارت ها در مقایسه با گروه گواه به طور معناداری كاهش یافت .
در میان درمان های روان شناختی ، انواع مختلف روش های درمانی شناختی و رفتاری از جمله بیوفیدبک، آرام سازی عضلانی پیشرونده ،آرام سازی عضلانی کاربردی[6](AR) ، آموزش مهارگری استرس و اضطراب و شناخت درمانی را می توان نام برد که برای درمان اضطراب به کار رفته اند. اُست[7] (2000) اعلام می دارد در میان این روش ها آموزش آرام سازی عضلانی و شناخت درمانی بیشترین کاربرد را دارند.